مرسی آقای کوندرای نازنین

مدتهاست/ بود که لحظه هایم را جاودانه نکردم/ نمی کردم. لحظه‌های ناب که درآمیختگی با زندگی به شکلی کامل است. نه عکسی، نه نوشته‌ای. انگار تکه‌ای از روزهایم را گم کرده‌ام.
همه چیز را به خاطره سپردن خوب نیست. حافظه فراموشکار است گاهی. و گاهی خاطره‌ها را از ته ناکجای ذهن می آورد میگذارد جلویت. در لحظه‌ای که نباید و در جایی که جایش نیست. آن وقت تو می مانی و حجوم خاطراتی که یادت رفته بود. می‌شوی همان آدم آن لحظه و پرت می‌شوی به دره‌ی بی‌انتهای دلتنگی.
باید لحظه ها را ثبت کرد تا سنگینی تحمل ناپذیرش را شکست.

هیچ نظری موجود نیست: