هفته طلایی و داوینچی کد

از هفته پیش تا دیروز تعطیلات طلایی یا گلدن ویک ژاپن بود. این هفته بلندترین تعطیلات تو ژاپنه. چون هوا هم تو این فصل عالیه بیشتر ژاپنی ها از این هفته برای رفتن به مسافرت استفاده میکنند.

شوشو که شرکتشون تعطیل نبود و چون ما هم یه مرخصی سه هفته ای برای ایران رفتن گرفته بودیم، مجبور شد چهارشنبه و پنجشنبه رو بره سر کار. من هم تو اون دو روز از فرصت استفاده کردم وبا یه پیاده روی حسابی مغازه ها و کوچه پس کوچه های اطراف خونمون رو که تا حالا ندیده بودم کشف کردم. دو روز بعد رو هم سعی کردیم بریم سینما که متاسفانه با وجود رفتن به دو تا مال و چک کردن حدود بیست تا سالن سینما اطراف شهرمون بازهم هیچ فیلم بدرد بخوری پیدا نکردیم که ببینیم.

اما مهمترین کاری که کردم خوندن کتاب راز داوینچی اثردون براون از نشر زهره بود. اینها رو نوشتم که اگه میخواهید و هنوز نمایشگاه بازه بتونید کتاب رو با تخفیف بخرید.

من از اون مدل کتابخونهام که اگه از یه کتابی خوشم بیاد تا تمومش نکنم ول کن نیستم. تو مدتی هم که کتاب دستمه یه جوری خودم رو تو فضای اون کتاب حس میکنم.

میدونم که این کتاب داویینچی کد به اندازه کافی معروف هست و جزو پرفروشترین ها بوده و احتیاجی به تعریف من نداره فقط میخوام بگم اگه از رمانهای پلیسی یا مذهبی خوشتون میاد یا اگه یکم احساسات فمینیستی دارید اصلن از دستش ندید.

موقع خوندنش حتمن پاورقی هاش رو هم بخونید که مثل یه دایره المعارف میمونه و کلی توضیحات در مورد تاریخ هنر و ادیان داره.

اینو گفتم یادم اومد یه کتاب دیگه رو هم معرفی کنم که مرجع درس تاریخ علم بود. کتاب عروج انسان. منتها چون کتاب رو تو ایران دارم هیچی ازمشخصات دیگه اش رو نمیدونم.

اون موقعی که کتاب منتشر شده بود یه برنامه از تلویزیون ژاپن پخش کرد و تمام مکانها و توضیحاتی که توی کتاب اومده رو توش شرح داد.

حالا منتطرم که هفته دیگه فیلمش هم بیاد که با شوشو بریم سینما ببینیم. فکر کنم خیلی مزه بده دیدن فیلم بلافاصله بعد از خوندن کتاب.

در حاشیه1:نمیتونید چه لذتی داشت این چند روزه خوندن این کتاب وقتی تمام گلهایی که توی باکسهای گل بالکن کاشتم باز شده روی کاناپه رو به بالکنمون ولو میشدم و صدای فلوت یکی از همسایه ها هم که معرکه میزنه تو گوشم بود. یه استراحت حسابی کردم.

در حاشیه 2: من از کتابهایی که توش پر از پاورقی با توضیحاتی هست که کلی به اطلاعات آدم اضافه میکنه خیلی خوشم میاد هر چند که خوندن اینجور کتاب های خیلی طول میکشه اما به هر حال خوبه. مثل کمدی الهی

در حاشیه 3: منظره بالکن ما. قصر شهرمون رو اون بالا میبینید؟ من عاشق این کوه با قصرش هستم که هر وقت از فاصله دور میبینم میفهمم به خونمون نزدیکم و احساس آرامش میکنم.

هیچ نظری موجود نیست: