از روزمرگی‌ها2

1.دوستان هم‌رژیمی اگه کسی هنوز خبرنداره، میتینگ این هفته اینجا برگزرا میشه.

2.جهت تشویش اذهان عمومی بگم، من به بلاگرولینگ یه رشوه حسابی دادم که درست موقعی خراب بشه که اسم من اون بالاهای لیست هست!

3.من که هنوز تو بهت این جریان کشت و کشتار تو دانشگاه ویرجینیا هستم. دیشب هم تا صبح خواب میدیم دانشگاه شریف تظاهرات شده!
وقتی سی ان ان پسره رو که یه سری رو نجات داده نشون میداد تمام تنم میلرزید. دلم خیلی سوخت وقتی گزارشگر ازش پرسید احساست چیه که بهت میگن hero? طفلی چه گریه‌ای می کرد.
من هم که اشکم دم مشکم ه؛ کلی غوره چلوندم براشون.

نسترن چایخونه دانشجوی همین دانشگاه، از این فاجعه نوشته.

4. باز هم در جهت مادرزدگی بگم که به قول هر کی که تا حالا سام رو دیده و مربی‌های مهد و مشاهدات خودم، پسرکمون خوش‌اخلاق‌ترین بچه دوروبر ه.
اگه بدونید که چه خنده ای برای همه میکنه و با دوستای مهدش با چه صدای بلندی بازی میکنه و میخنده.
باز هم به اعتقاد همه، غیر از عموش، این اخلاق خوشش به باباش رفته. طفلی فقط عمو "ف" از بس شوشو اذیتش کرده، اعتقاد داره بابایی این همه خوش اخلاق نبوده و به من بیشتر رفته تو این مورد.
آقا جان من اصلن میخوام از بچه ام بنویسم، چه کنم.
دوستان گرامی که هنوز طعم خوش آزادی رو میچشید، جان هر کی دوست دارید من رو تو دسته مادر گوگولی ها قرار ندید خواهشن. اینجوری هاست دیگه. نمیشه نگفت و ازشون حرف نزد بس که این نیروی مادری قوی ه.

5. دیو آسم از یک ماه پیش بعد از دوسال بیدار شده و داره دیوانه‌ام میکنه. اولین بار تو مسافرت ایران شروع شد بی مقدمه به حدی که داشتم خفه میشدم. باز باید اسپری رو همه جا با خودم خرکش کنم. اه که چقدر بدم میاد از نگاه آدمها ،که بهم میگه سَرمون رفت، وقتی سرفه‌هام بند نمیاد.