...

1.خوب شد امسال نمایشگاه کتاب تو مصلی برگزار شد که من هیچ تصویر و خاطره ‌ای ازش ندارم و دچار این یه قلم نوستالژی نشدم.

2.با یه چراغ خواب ده واتی دارم دو شبه رویای تبت رو میخونم. زیاد ازش خوشم نیومده اما نمیدونم چه اصراری ه که حتمن چشمهام رو از حدقه در بیارم وقتی این همه کتاب نخونده دیگه دارم.

3.در گیر و دار اینم که هری پاتر رو بخونم یا نه. فکر کنم اشتباه کردم کتابهاش رو نخونده فیلمهاش رو دیدم. کلن جذابیت‌ش رو از دست داد.

4.با شوهر خالهِ که دو روزی هست مسافر ایرانه تلفنی حرف میزدیم؛ سر کاری گذاشته بود من رو:
B: we read Sam's website today.
Bita:It is not website,it is weblog.
B:In US we call it website.
Bita:?
---
B:I like the new apartment.It's nice and????and???
Bita:warm?
B: we use "Cosy" in this case.
Bita:!?!!!
---
B:We are going to go to bookshop today.
Bita:It's not bookshop, its's book fair.
B:No,We say it bookshop in English.
Bita:!!!?????????

5.خالهِ هم از حالا به بعد اینجا رو میخونه. اگه نگرانِ نگران‌شدن هیچ کی دیگه نبودم از خوندن اینجا؛ باید شدیدن حواسم به اوضاع قلب و روحیه و احساس این یکی باشه بس که دل نازکه این یه دونه خاله ما.

6.برادره میگه هر جایی با Bمیرند همه مردم میریزند سرش و باهاش دست میدند و با یه انگلیسی باحالی باهاش خوش و بش میکنند. حتی یه نفر میخواسته تو استخر بهش از قالی های پدر بزرگش بفروشه!
خود B اعتقاد داشت مردم ایران خیلی friendly هستند.
(ما هم جوگیر شدیم پرشین یادمون رفته.)

7. ما حرفمون رو پس میگیریم. خداییش "شاهرخ " برای این چرت و پرت‌هایی که من اینجا مینویسم یکم زیادی اسم سنگینی ه. شوشو هم که لوث شد رفت. چی صداش کنم که به اینجا بیاد خودم هم موندم.

8.علت همه بدخلقی های من این پدر و پسرند به طور غیر مستقیم و خیلی محبت آمیز البته.

9.دلم یه سریال دیگه مثل فرندز میخواد. حفظ شدم بس که دیدمش. به آقای پدر(گیری کردیم ها بعد یه عمر شوشو صدا کردن) میگم بیا پروژه Lost رو به جریان بندازیم میگه من اصلن انرژیش رو ندارم شب تا صبح بیدار بمونم بعد هم برم سر کار. تنهایی هم اصلن مزه نمیده.
گل بگیرند شبکه فاکس رو که هر چی میری روش داره 24 نشون میده و جبران همه سرمایه اش رو از اعصاب نداشته ما میکنه.

10. راستی مرسی از کامنتهای پست قبل.

11. باید هی با خودم تکرار کنم من دیگه مادرم و باید قوی‌تر باشم.
پیرو پست قبلی و اینکه پریشب تو خواب خرس سام رو خورد و پس پریشب دو تا انگشتهاش قطع شد و دل نداشته من؛ دیروز با همه کاری که داشتم موندم خونه و همش رو به توپ بازی و ماشین بازی و کتابخونی و هزار تا ژانگولر دیگه گذروندم.
خب معلومه که امروز با اشک و ناله بیشتری ازهمدیگه جدا شدیم.
این هم یه دوره است میگذره. وای از اون روزی که اون بخواد بره. من چه زجه ای بزنم اون موقع.

12. چند وقتی هست عین سادیست ها همش فکر میکنم اگه من مردم چه بلایی سر سام میاد. نمیگم چه فکرهایی کردم که زیاد وسیله خنده نشه.
شماها هم از این فکرها میکنید؟

13. نحس ه؛ هیچی نمیگم

14. امشب همه خونه ما جمعند. مهمونی ه. ما ها هم مثل همیشه غایب. دل من هم مثل همیشه خون.

15. خودم خسته شدم انقدر چرت و پرت گفتم. این پست فقط برای این بود که خدای ناکرده، گوش شیطون کر، چشم بدخواه‌ها کور یه وقت نرم بشینم دو کلمه درس بخونم یا بزنم تو سر این کدهای لعنتی.

16.این عکس رو هم میذارم کلن جو رو شادش کنیم بره. حیف که اهل موزیک قری نیستم والا از اونها هم براتون میذاشتم یه قر هم داده باشید.

فکر نکنید بچه ام همین یه دونه تیشرت رو داره ها.نه. جون خودم کمدش داره منفجر میشه. خب من چه کنم تمام عکسهای تکی و خوبش با همین یه دونه است!

17.چند وقتی هست از پنجره پشت سرم صدای اردک و غاز میاد. فضا حسابی روحانی ه.
هر کی ندونه فکر میکنه اینجا یکی از مزرعه های شماله نه مولتی مدیا سنتر و دانشکده مکانیک!

18.دیگه رفتم. فحش ندید زشت ه.

19. میگم اگه باز حرف داشتم میام مینویسم ها.

20. گفتم بیست تاییش کنم بچه خرخون تره شاید جوگیر شدیم نشستیم سر درسمون.