موندم چطوریه که بعضی روزها دیرتر از معمول از خواب بیدار میشی. اصلن هیچ عجلهای برای رسیدن به همه کارها نمیکنی. کلی وقت تلف میکنی اما به همه کارهات میرسی یه سری کارهات هم که گذاشته بودی برای وقت آزاد هم بهش میرسی. وقت هم اضافه میاری. فیلم هم میبینی، کتاب هم میخونی. شب هم به موقع میخوابی.
بعد یه روزایی از صبح انگار رو فنر گذاشته باشند ت. صبح زودتر از خواب بیدار میشی، تو سر خودت میزنی که یه کاری رو زودتر تموم کنی که بری سراغ بعدی، جِز شوهر و بچه ات رو درمیاری بس که بپر بپر میکنی، تندتر رانندگی میکنی، آخر هم نصف کارهات میمونه. تازه آخر شب یادت میاد یه سریش رو هم اصلن یادت رفته انجام بدی.
اینه که همیشه یه روز بیستوچهار ساعت نیست. انگار زمان کش بیاد یا کوتاه شده باشه.
بعد یه روزایی از صبح انگار رو فنر گذاشته باشند ت. صبح زودتر از خواب بیدار میشی، تو سر خودت میزنی که یه کاری رو زودتر تموم کنی که بری سراغ بعدی، جِز شوهر و بچه ات رو درمیاری بس که بپر بپر میکنی، تندتر رانندگی میکنی، آخر هم نصف کارهات میمونه. تازه آخر شب یادت میاد یه سریش رو هم اصلن یادت رفته انجام بدی.
اینه که همیشه یه روز بیستوچهار ساعت نیست. انگار زمان کش بیاد یا کوتاه شده باشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر