It may sounds like bla bla bla!

هر نیم ساعت یه بار جعبه دستمال کاغذی رو میزنم زیر بغلم میرم پشت لب یه فین اساسی میکنم و برمیگردم.

امروز همش هوای سام رو دارم و دلم داره هی براش تنگ میشه.

پیاده روی عصرونه هم مالیده شد بس که داره مدل فیلم هندی‌ها بارون میاد.

دم خونه امروز ترافیک بود و تلافی نوستالژی ترافیکی م تو این شهر ساکت و آروم و به بیانی روستایی رو هزار مرتبه شکر مرتفع کرد.

یه مال جدید و گنده باز شده که جون میده برای حروم کردن پولهای بی زبون. از همین امروز عصر پروژه رو به جریان میندازیم.

با این موهای نیمه استریت و نیمه حالت دار در این رطوبت و بارونی که هی از صبح رو سرم ریخته لعبتی شدم که خودم هم جرات نگاه کردن به آینه رو ندارم. به این موها یه دماغ پوست پوست شده و قرمز هم اضافه میشه که تصویر رو تکمیل میکنه.

Do u remember who said that she would write posts in English? I cant remember her name!

من چقدر حرف زدنم میاد این روزها و هیچ کی نیست. شوهر آدم هم طاقتی داره خب. تازه حرف زدن زنونه کجا این حرف زدن زن و شوهری کجا. عمه شهلا کجایی که یه صبح تا شب حرف بزنیم انقدر که بقیه بگند خسته نشدید.

هیچ نظری موجود نیست: