مشاهدات امروز

وسط راهرو جایی که در دید همه باشه یه قاب بزرگ و خیلی تر و تمیز نصب کرده بودند در میانش یه دستمال گردگیری مستعمل تکه پاره شده‌ی چرک مرد. زیرش با خط زیبایی نوشته بود ما از وسایل تا وقتی به این شکل بیفتند استفاده میکنیم.
و واقعن هم استفاده میکنند.
همینجوری یاد ایران و رقابت تنگاتنگی که زندگی امروزه ی مردم ه برای هر چه بیشتر مصرف کردن، خریدن، عقب نموندن در انبار کردن خونه ها از ساخته های اینطرفی ها افتادم.

**********

بین بچه ها نشسته بودم که نگاهم افتاد به ابروهای با تیغ برداشته و موهای رنگ شده‌ی پسری از شاگردهای دوم دبستانی.
با همه ی تلاشی که برای خفه کردن حس قضاوتگر درونم میکنم اما این بار موفق نشده و دلم و فکرم پر شد از تصور حماقت والدینی که زیبایی ذاتی کودکشون رو نمیبینند و اون رو با ملاکهای بزرگونه زیبا میکنند.

**********

در حاشیه بی ربط اما مهم: ممنون از حرفهای خوبتون برای پست قبل. گاهی همین که بدونی آدمهایی هستند که چند دقیقه از وقتشون رو به شنیدن حرفهات میگذرونند و از سر دوستی حرف قشنگی هم برای درکت میزنند حالت رو خوب میکنه.

هیچ نظری موجود نیست: