برک بین دو کلاس بود که جرقه اش توی ذهنم زده شد و تا آخرش رفتم. نوشتن یه داستان اروتیک!
نه یه قصه از تجسم محض صحنههای هم خوابگی. یه قصهی حسابی از شرح عشق و روابط انسانی. از اونهایی که پیشداوریهامون رو زیر سوال میبره. از اونهایی که مزهی خوندنش تا مدتها زیر زبونت میمونه. چه اشکالی داره برای نشون دادن بهتر فضا کمی هم اروتیک قاطیش کنم؟ قرار نیست که عین فیلمسازهای وطنی باشم. اصلن مگه یه عشق سوزان و درام میتونه بیهمآغوشی تصور شه.
نوشتمش کنار همهی سوژههایی که اگه یه روز به آخر عمرم هم مونده باشه مینویسمشون. نه اینکه ادعای نوشتن داشته باشم و نویسندگی .برای اینکه حس میکنم ننوشتن یه جور خیانت ه خود پندارانه است به همهی کارکترها و قصههاشون که باید گفته بشند.
پ.ن: کاش میشد هر روز اینجا بنویسم. دلم برای اون وقتها که هر روز برگهای اینجا دم دستم بود وسیاهشون میکردم تنگ شده.
نه یه قصه از تجسم محض صحنههای هم خوابگی. یه قصهی حسابی از شرح عشق و روابط انسانی. از اونهایی که پیشداوریهامون رو زیر سوال میبره. از اونهایی که مزهی خوندنش تا مدتها زیر زبونت میمونه. چه اشکالی داره برای نشون دادن بهتر فضا کمی هم اروتیک قاطیش کنم؟ قرار نیست که عین فیلمسازهای وطنی باشم. اصلن مگه یه عشق سوزان و درام میتونه بیهمآغوشی تصور شه.
نوشتمش کنار همهی سوژههایی که اگه یه روز به آخر عمرم هم مونده باشه مینویسمشون. نه اینکه ادعای نوشتن داشته باشم و نویسندگی .برای اینکه حس میکنم ننوشتن یه جور خیانت ه خود پندارانه است به همهی کارکترها و قصههاشون که باید گفته بشند.
پ.ن: کاش میشد هر روز اینجا بنویسم. دلم برای اون وقتها که هر روز برگهای اینجا دم دستم بود وسیاهشون میکردم تنگ شده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر