با این حجم عشقی که یه وقتایی از اندازه ی روح من بزرگتر میشه و با این ذهنی که لحظهای از فکر کردن بهت تو هر حالی که باشم و هر جایی که باشم دست بر نمیداره و با وجود همیشگی شدن دلتنگیهای روزانه و با همهی وقتهای شادیِ ناب، که کنار تو دارم و اصلن بودنت و داشتنت و دیدن خندههات؛ دلم میخواست کلمات برمیگشتند تا میتونستم عاشقانهترینها رو برات بنویسم. اما کمی این روزها صدام رو گم کردم. تو به حساب عدم بودن اینهایی که گفتم نذار و همین جوری شاد و دوستداشتنی بمون. ممنون.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر