امروز یه پدیده ای دم ایستگاه اتوبوس دیدم خدا بود.
یه پیرزن که از شدت قوز سرش زیر زانوهاش بود. شیرین صد رو رد کرده بود.
البته دیدن این جور پدیده ها تو شهر ما خیلی هم عجیب نیست به دو علت:
اول اینکه اکثر قدیمی های این شهر کشاورزند و برای همین پشتهای خمیده ای دارند.
دوم اینکه رشد جمعیت شهر ما منفیه و تمام جوونهاش دارند از شهر میرند.
برای همینه که غیر از تو دانشگاه شما تقریبن هیچ جای دیگه ای جوون نمیبینید.
دلم میخواست بغلش کنم از بس تمیزبود. یه بارونی سفید پوشیده بود و کلاهش رو هم گذاشته بود سرش.
با این سن و وضعیت بدنی، تنهایی اومده بود از مال نزدیک اونجا خرید کنه.
خیلی دلم میخواست دوربین همراهم بود ازش عکس مینداختم.
حالا یه بار این کار رو میکنم چون چیزی که اینجا فراوونه از این پدیده های صد و خورده ای سالست.
----------
همین الان از دکتر برگشتم. صورت گولبولی (همون نی نی سابق- اسم منتخب خاله ژرفاست) رو دیدم. خیلی بامزه بود. دو تا لپ داشت قد چی.
دکترم هم کلی پند و اندرز داد که دیگه از این نباید چاقتر بشی و همین الان هم زیادیه.
از بس که خودشون لاغرند. تمام زنهای حامله که میبینی فقط یه شکم ازشون زده بیرون و اندامشون اصلن تغییر نمیکنه. دکتر میگه نباید بیشتر از 10 کیلو تا آخر چاق بشی ولی بنده فعلن دو ماه قبل از پایان دوره 14 کیلو چاق شدم!!!
دفعه بعد قرار شد بهم رژیم بده. ای وای من کلی خوشحال بودم که حالا میتونم تا دو ماه دیگه به بهونه بارداری هر چی دلم خواست بخورم اما انگار دوران خوشم به سر اومده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر