دلم برای گلبولی خان میسوزه که پدر بزرگ نداره.
امروز صبحم همش به این فکر گذشت که اگه پدرمن یا شوشو زنده بودند چقدر از دیدن اولین نوه ذوق میکردند و چه خوشبختی نصیب گولبولی میشد با داشتنشون.
حیف که همیشه یه جای خوشبختی آدم لنگ میزنه.
در حاشیه: دلم برای پدر(بابابزرگ) خودم هم خیلی تنگ شده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر