حرف

بچه تر که بودم وقتی میخواستم حرفی بزنم هر چیزی که تو دلم بود میریختم بیرون بدون کمترین فکری. میگن حرف راست رو باید از بچه شنید.
قدیمترها موقعی که اوایل جوونی بود وقتی میخواستم حرفی بزنم یا اظهار نظر کنم همیشه به خودم میگفتم باید سبک -سنگین کنم بعد حرفم رو بزنم. خیلی هاش رو درز میگرفتم. خیلی هاش رو هم یه جور دیگه ای میگفتم، یه مقدارش رو هم همون مدلی که باید گفته میشد.
جدیدن وقتی میخوام حرفی بزنم انقدر بالا و پایینش میکنم و انقدر تو دلم نگهش میدارم که آخر سر یا میشه یه حرف نگفته تو گلو مونده که دیگه هیچ جوری جسارت گفتنش رو ندارم یا در بدترین موقعیت ممکن بیانش میکنم.
دوست دارم برگردم به زمان بی خیالی.
کاش هیچ وقت یاد نمیگرفتیم که باید خانوم بود؛ باید حرف رو سنجید؛ و ایکاش هیچ وقت یاد نمیگرفتم که حرف نگفته رو همیشه میشه گفت.
بزرگ شدم انگار...

هیچ نظری موجود نیست: