اشاره

اولین بار توی آسانسور انگشت کوچولوش رو به سمت دکمه طبقه ها گرفت بس که هیجان انگیز بود براش این محفظه نورانی که بالا و پایین مون می‌برد. هفت ماه و نیمش بود که پسرک یاد گرفت با اون انگشت میتونه همه دنیا رو نشونه بره برای سوال کردن و کشف ناشناخته‌هاش.
حالا هر لحظه چشمهای کنجکاوش از دیدن پدیده جدیدی برق بزنه اون انگشت کوچیک میره به سمتش و مایی که یاد میگیریم از نو دیدن همه دنیا رو.
که حرکت تور پرده با باد و گردش پره های فن و برق دی وی دی تو نور چراغ و پرواز پرنده ها و صدای پارس سگ همسایه و شعله آتش چه دنیای هیجان انگیزی ه.

از نگاه دیگران این حرفها شاید تکراری باشه و همه اینها رو هزار بار از همه مادرها شنیده باشند اما برای هر مادری دیدن رشد موجودی که همه موجودیتش برای اولین بار یه علامت مثبت روی تستر بارداری بوده مثل معجزه میمونه که هر روز اتفاق میفته. من هنوز این همه تواناییم رو باور نمیکنم. گاهی به انگشت کوچیک پاش نگاه میکنم و میگم حتی این تیکه هم توی تن من پرورش داده شده.
چیز غریبی هست دنیای مادری که تا خودت نباشی نمی‌فهمی ش.

هیچ نظری موجود نیست: