بچه های ریاضی نظام قدیم یادشون ه. یه درسی داشتیم تو ریاضیات جدید به اسم مجموعه ها.
با این که یه مدت تو دبیرستان ریاضی درس میدادم اما هیچ وقت تو کلاسهای من این درس نبود و نمیدونم تو تقسیم بندی های درسهای نظام جدید کجا قرار گرفته. ولی فکر کنم همه بچه های ریاضی این درس رو خونده باشن.
تو مجموعه ها میخوندیم که هر مجموعه شامل یه سری عضو بودن. بعضی از مجموعه ها با بعضی دیگه اشتراک داشتن و بعضی وقتها با هم اجتماع میکردن و مجموعه بزرگتری رو تشکیل میدادن.
دقت کردید چقدر این قوانین مجموعه ها برای ما آدمهای صادق ه؟ ما هم یه مجموعه ای هستیم از اخلاق و روحیات و آرزوها و عملکردها. از خوبی ها و بدی ها. از ویژگی ها و کمبودها. از خصلت ها و رذالت ها.
یه سری از این عضوها مون با بقیه آدمها- مجموعه ها مشترک ه.
وقتی گروه تشکیل میدیم عضوهامون- اخلاقها و عملکرهامون رو روی هم میذاریم تا یه مجموعه بزرگتر رو درست کنیم.
حالا اگه یه ملت بیشتر عضوهاشون شبیه هم باشه یعنی اون قسمت هاشور خورده بزرگتر بشه یعنی بیشتر شبیه هم هستن یعنی تناقض و درگیری توشون کمتره. و این یه خاصیت یه ملت میتونه باشه که مشترکات زیادی با هم داشته باشن. به نظرم جامعه ای مثل ژاپن که همه از یه قوم هستن و همه عین هم،همچین ویژگی رو داره. شاید برای همین ه که بینشون هیچ اختلاف قبیله ای دیده نیمشه و با هم انقدر متحدن. ژاپنی از هر جای این مملکت که باشه ژاپنی ه و کشورش رو و مردمش رو از خودش میدونه.
از اون طرف اگه یه جامعه ای هم شامل مجموعه هایی با اشتراک کمتر باشه به شرط اجتماع کردن میتونه یه جامعه بزرگتر با گوناگونی بیشتری درست کنه. مثل ایران با اون همه قومیت و زبان و فرهنگهایی که داره. درست ه که پیدا کردن قسمت هاشور خورده اینجوری سختتره ( درگیری های قومی بیشتر میشه) اما از اجتماع این همه قوم و فرهنگ چه مجموعه رنگارنگ تری میتونه درست بشه.
دوست دارم برگردم و قوانین و رابطه مجموعه ها رو دوباره بخونم این بار با دید جامعه شناسی نه ریاضی. جالبه برام ببینم تا چقدر این قوانین با ما آدمها و رابطه هامون مطابقت داره.
در حاشیه: راستی این کیبورد ها چرا نمادهای مجموعه ها رو ندارن؟فکر کنم خیلی میتونه به درد بخور باشه.